ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا

ساخت وبلاگ
امید زندگی مامان معذرت میخوام خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم عزیزم اخه تو انقد دوس داشتنی و شیرین شدی که همش مشغول بازی با تو میشم الان یک سال و سه ماهت هستش عزیزم کامل داری بدو بدو میکنی و بعضی کلمه ها رو هم راحت تلفظ میکنی نفس مامان دیگه داری یواش یوا ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elvinsadeghi5 بازدید : 175 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 2:46

امید زندگی مامان سلام دیگه حسابی برا خودت مردی شدی ها مامان رو ببخش دیر به دیر میام به وبلاگت سر میزنم اخه خیلی شیطون شدی همش باید کنارت بشینم و مواظبت باشم کارای خیلی خطرناکی میکنی دیگه به چهار دست و پا رفتن قانع نیستی و میخوای همش سرپا وایسی دسته مبل ها رو میگیری و بلند میشی میری داخل میز تلوزیون قایم میشی روزی صدبار از پله اشپزخونه میری بالا و میای پایین، خیلی دوس داشتتی و با نمک شدی هر چیزی ر ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : خاطرات,روزگی, نویسنده : 5elvinsadeghi5 بازدید : 221 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 1:05

امید زندگی مامان سلام دیگه حسابی برا خودت مردی شدی ها مامان رو ببخش دیر به دیر میام به وبلاگت سر میزنم اخه خیلی شیطون شدی همش باید کنارت بشینم و مواظبت باشم کارای خیلی خطرناکی میکنی دیگه به چهار دست و پا رفتن قانع نیستی و میخوای همش سرپا وایسی دسته مبل ها رو میگیری و بلند میشی میری داخل میز تلوزیون ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elvinsadeghi5 بازدید : 425 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 2:06

عمر مامان شرمنده خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم اخه تو مریض شده بودی و من مشغول مراقبت از تو بودم نفس مامان بدجور سرماخورده بودی و تب میکردی،مامان جون فرح و بابا جونت خیلی زحمتت رو میکشن انشالله بزرگ که شدی جبران میکنی مامان جونت سه شب تا صبح بالا سرت بیدار نشسته بود و پاشویه میکرد تو رو تا یه وقت تبت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elvinsadeghi5 بازدید : 278 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 17:26

نه ماه و هیجده روزگی گل پسرم سلام،ائلوینم از ته دل دوستت دارم خیلی ناز شدی مامانی اومدم از شیرین زبونیات بگم عزیزم کلمه جیز و گل ( بیا) و قیز رو هی تکرار میکنی تا میخوام برم جایی چهار دست و پا با سرعت خیلی زیاد میای دنبالم عشق مامان داری یه مروارید دیگه هم درمیاری شیر مامان و غذا رو هم خوب میخوری پ ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elvinsadeghi5 بازدید : 321 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 17:26

ائلوینم اومدم از شیطونیات برات بنویسم دو روز پیش تو خونه داشتیم کارتون نگاه میکردیم دوتایی بعد اینکه من مطمعن شدم تو حواست حسابی به کارتون هست زودی جیم شدم از کنارت و رفتم حموم رو تمیز کنم بعد که برگشتم دیدم گل پسرم نیست وای خیلی ترسیدم همه جا رو نگاه کردم دیدم نیستی داشتم سکته میکردم اخه کجا رفته ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elvinsadeghi5 بازدید : 578 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 17:26

معجزه زندگیم سلام، تازگی ها خیلی شیطون صدالبته هم خیلی دوس داشتنی تر شدی، کارای خیلی خطرناکی میکنی همش دوس داری از هر جایی بالا بری یه جا اصلا بند نمیشی عشق مامان یه مروارد کوچولوی دیگه هم در اوردی و الان هشت تا دندون داری ماشالله،شیر مامان رو وقتی خونه خودمونیم خوب میخوری ولی جایی میریم تا یه صدای ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elvinsadeghi5 بازدید : 269 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 17:26

عشق مامان منو ببخش خیلی دیر اومدم به وبلاگت سر زدم الان دقیقا یازده روز مونده تا تولد یک سالگیت، بعضی ها از کلمه ها رو خوب تلفظ میکنی عاشق رانندگی هستی فعلا نمیتونی راه بری ولی چند ثانیه بدون کمک خودت وایمیستی شیر مامان رو خدا رو شکر میخوری تازگی های خیلی بابایی شدی عزیزم تا بابایی میره بیرون پشت س ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elvinsadeghi5 بازدید : 409 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 17:26

سلام امید زندگیم بازم با کلی تاخیر اومدم برات بنویسم از شیرین کاری هات و شیطونیات،عمر مامان الان تو یک سال و چهار ماهه هستی کامل دیگه داری جیش میگی بعضی از کلمات رو تلفظ میکنی عاشق رقصیدن هستی شیر مامان رو هم خیلی خوب میخوری ولی غذا خوردنت تعریفی نداره مامانی،بچه خیلی حرف گوش کنی هستی ائلوینم موقع جمع کردن سفره خیلی به مامانی کمک میکنی عاشق کارتون و فیلم نگاه کردنی و خیلی آروم میای کنار مامانی دراز میکشی و با هم فیلم نگاه میکنیم اسم بیشتر اندام ها رو یاد گرفتی از سی دی صد افرین،خیلی دل نازکی داری عشق مامان تا غذاتو نمیخوری منم الکی گریه میکنم تو دلت به رحم میاد زودی دهنتو باز میکنی غذاتو میخوری و مامان رو میای بوس میکنی قربون دل مهربونت برم مامان رو میای ناز میکنی و بوسم میکنی منم ذوق میکنم میگیرم بوسه بارونت میکنم خیلی باهوشی عزیزم همه کارا رو زود یاد میگیری الان دیگه کامل خودت بلدی تلوزیون رو روشن کنی یا گوشی مامانی رو بزنی شارژ خیلی دوس داشتنی و تو دل برو هستی بغل همه میری، نفس مامان بهت قول داده بودم جیش رو که کامل گفتی برات جشن بگیریم با بابایی،جشن جیش جیشی تو رو انداختیم شب چله ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : شب یلدای 95, نویسنده : 5elvinsadeghi5 بازدید : 298 تاريخ : دوشنبه 13 دی 1395 ساعت: 7:45

عمر مامان الان تو دقیقا یک سال و نه روزت هستش خیلی شیرین و دوس داشتتی تر شدی به همه چیز میگی جیز هستش کلمه بله و جیز و بیا رو خوب تلفظ میکنی شیرمامان رو خوب میخوری ولی غذا خوردنت زیاد تعریفی نداره عاشق میوه شلیل شدی و وقتی میدم خودت تنهایی بخوری خیلی ذوق میکنی نفس مامان خیلی شیطون شدی میری بالایی مبل ها و کلی کاره خطرناک دیگه میکنی چند روز پیش رفته بودی زیر تخت خوابت که خیلی مامان رو ترسوندی خدا رو شکر بابا جون ناصر و عمه غنچه خونه ما بودن درت اوردن از زیر تخت ولی سرت یه ذره زخم شد قربونت برم، چند روز پیشم باباجون حبیب خونمون بود تو یهویی بلند شدی چهار قدم برداشتی رفتی بغل بابا جون و ما کلی ذوق کردیم الانم راحت بلند میشی چند قدم برمیداری نمیتونی تعادلت رو کامل حفظ کنی میوفتی عزیز دلم روز تولدت با بابایی سه تایی رفتیم شهربازی و حسابی بهمون خوش گذشت تو پارک برات تولد یه سالگی گرفتیم فرداش هم مامان جون فرح اومد تو خونه برات جشن گرفتیم جای مامان جون گوهر و باباجون ناصرت خیلی خالی بود اخه یکی از فامیل هایی باباجونت فوت کرده بود نتونستن بیان دو روز بعده تولدت هم بردیمت درمانگاه امپول یک سال ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت ائلوین کوچولو عشق مامان و بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elvinsadeghi5 بازدید : 385 تاريخ : دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت: 3:59